محل تبلیغات شما

مقدمه
پيدايش معماري معاصر ايران اگر چه به گونه اي كاملا" مشخص نخست به تحولات معماري در كشورهاي اروپاي غربي و سپس به تحولات معماري در آمريكا و حتي در اواخر به تجربيات كشورهاي جهان سوم و آسيايي در اين زمينه مربوط است ولي در جوهر خود پديده اي است كاملا" مستقل كه نه تنها به جهت گاهشماري و فاكت هاي تاريخي بلكه حتي از نظر ماهيت كلي و روش برخورد نيز متفاوت و منحصر به فرد است. تصور هم ارزش بودن پديده هاي ساختماني و وقايع فرهنگي مربوط به حوزه معماري معاصر ايران با ديگر معماري هاي جهان احتمالا" منتج با معماري دوران بيش از معاصر، تداعي كننده خود آگاهي تاريخي و فرهنگي از ديسيپلين معماري است، در ايران به صورتي تقريبا" ناآگاهانه و شايد تا حد زيادي حسي و سليقه اي شيوع يافت. عدم خودآگاهي فرهنگي و تاريخي ديسيپلين معماري در ايران به علاوه ماهيت اصولا" ضدتاريخي معماري مدرن كه مرجع الهام مستقيم طراحان ايراني در بخش عمده اي از تاريخ معماري معاصر بوده است، با توجه به ضعف هاي دروني نهادهاي دولتي مسيول كنترل و هدايت فعاليت ساختمان سازي و تأثير مهم ولي غارتگرانه اهرمهاي اقتصادي خرد و كلان بر اين فعاليت موجب شدند كه معماري معاصر ايران در مفهوم عام و دستچين نشده خود تبديل به مجموعه اي پيچيده از پديده هايي گردد كه يافتن هر گونه تداوم منطقي، زماني، مكاني، سبك شناسي يا نظري در آن بسيار دشوار است. شاخص هاي متداول در دسته بندي و سنجش آثار معماري، حتي روشهاي فني انجام اين گونه مطالعات در ايران به هيچ وجه جوابگو اين پيچيدگي نيستند. بيش از پرداختن به پاسخگويي هر گونه سيوال در اين مورد نخست ضروري است صورت مسيله مورد تعمق و تجزيه و تحليل قرار گيرد. در اين مقاله سعي شده است ويژگيهاي تحقيق در زمينه تاريخ معماري معاصر ايران، مشكلات عمده آن و همچنين مسايل كلي مربوط به تاريخنگاري معماري به طور كلي و معماري معاصر تا آنجا كه به بحث اصلي مي توانند مربوط شوند مطرح شوند. طبيعي است كه چنين بحثي به دليل تازگي و فقدان منابع و مراجع مطالعاتي كافي نمي تواند بدون نقص باشد تاكنون هيچ تحقيق سيستماتيك و دقيقي در اين مورد انتشار نيافته و بنابراين انتظار مي رود گره هاي نظري و فني متعددي در مسير مطالعات تاريخي معماري معاصر ايران به وجود آيند. هدف اين تحقيق در حقيقت زمينه سازي براي انجام مطالعاتي مفصل تر و عميق تر در مورد معماري معاصر ايران است.

1 - مشكلات تاريخ نگاري معماري معاصر ايران

1 - 1 - محدوديت هاي موضوعي

براي سنجش و قضاوت آثار معمار در ديسيپلين هاي تاريخ نگاري و نقد، كه در مورد معماري معاصر خصوصا" از يكديگر غيرقابل تفكيك هستند، عوامل و ابزاري كم و بيش مشخص وجود دارند. يكي از مشكلات عمده در ايران فقدان يا نقصان عوامل و ابزار فوق است. در كليه روشهاي تاريخ نگاري معماري دانسته هاي اجتماعي فرهنگي نقش كم و بيش مهمي را ايفا مي كنند. اين دانسته ها نه تنها ضرورت پيدايش پديده هاي معماري بلكه شكل فيزيكي آنها را نيز در ديدگاهي كلي مي توانند توضيح دهند. توسعه معماري معاصر در ايران، به صورت بازتاب تحولات معمارانه اي كه خود منبعث از واقعيت هاي اجتماعي و فرهنگي متفاوتي بودند، باعث گرديد پيوستگي محكم و منطقي بين معماري و وقايع اجتماعي و فرهنگي به وجود نيايد. ضعف سيستم ارتباطي پديده هاي فوق از طرف ديگر متأثر از فقر اتفاقات معماري و فرهنگي و دامنه محدود تأثيرگذاري آنها بر يكديگر و بر زندگي اجتماعي است. به طور خلاصه معيار بسيار مهم تحولات فرهنگي و اجتماعي نمي تواند نقش مهم و مستقيمي در تاريخ نگاري معماري معاصر ايران داشته باشد.

مسيله مهم ديگر كه از فقدان مشخص و عنوان شدث كمبود منابع مطالعاتي و مراجع كتاب شناسي معتبر و دقيق در اين زمينه مسيله سازتر است، كمبود هر نوع تيوري معماري يا متدولوژي تدوين شده اصيل طراحي است. گذشته از دشوار بودن شناسايي آثار اصيل و بديع و متمايز ساختن آنها از ابداعات شگردگرايانه، وجود اين مسيله خود موجب مي گردد كه امكان سنجش آثار، در مقايسه بين اهداف اوليه طراح و نتايج حاصله، از مورخ سلب گردد. در چنين شرايطي بحث معماري به ناچار خلاصه مي شود به دسته بنديهاي سبك شناسانه در بينشي زيبايي شناختن، طبيعتا" در چنين روشي نيز ضعف ارزشهاي سبك شناسانه موجود در معماري مدرن، كه طبيعتا" به گونه اي محسوس تر بر معماري ايران سايه مي اندازد و عدم وجود سير منسجم تحول تيپولوژيك در آثار برجسته ايراني كه مي توانست مكمل هر گونه مطالعه سبك شناسي باشد، خود يكي از موانع و مشكلات كار است.

يكي از ويژگيهاي معماري معاصر ايران رخنه تدريجي معماري مدرن عموما" به تغييرات تدريجي توجه نمي كند. هدف تاريخ معماري شناسايي مسير تحولي يك معماري از طريق شناسايي نقاط عطف و آثار برجسته و منحصر به فرد است. نقاط عطف خود مراجعي هستند كه معماري را در سطح كلي و وسيع متحول مي سازند. مشخصه هاي هر مقطع از تحول در تعدادي اثر شاخص و اصيل قابل مطالعه است. در مورد معماري معاصر ايران، به دليل تأثيرپذيري مستقيم از معماري غربي، اين آثار شاخص و مرجع خارج از مرزها قرار دارند و آنچه در اين جا باقي مانده است لاجرم نوعي معماري صغير است كه دريافت سير تحولي آن تنها از طريق مطالعه نمونه هاي متعدد و غيربرجسته امكان پذير است.

چنان كه گفتيم تاريخ نگاري معماري به آثار برجسته، نقاط عطف و اصولا" آثاري كه نقطه آغاز تحولي در معماري باشند توجه مي كند براي مثال خانه سازي مسكوني عادي كه به صورتي بسيار تدريجي و بدون مفصل بنديهاي تاريخي مشخص متحول ميشود موضوع مطالعات گونه شناسي است. در شناسايي اين آثار نكته مهم تفكيك حركت هاي اصيل از ابداعات سليقه اي و فرماليسم هاي نوگرايانه است. از طرف ديگر محيط زندگي انسان مملو از پديده هاي ساختماني است كه حتي معماري محسوب نميشوند بنابراين لازم است كه در مرحله اول آنچه كه معماري نيست از آثار معماري متمايز گردد و در مرحله بعد آثار متمايز برجسته شناسايي شوند. البته بايد اذعان داشت كه شناسايي آثار معمارانه به اندازه تعريف ديسيپلين معماري موضوعي مبهم و غيرمشخص است. بنابراين پيش از آغاز هر گونه مطالعه تاريخي، ضروري است تعاريف پايه اي و ديدگاه مورخ مورد تحقيق قرار گيرند.

در هر حال اگر معماري معاصر به مفهوم جهاني آن مورد نظر باشد تاريخ نگاري معماري معاصر ايراني به دليل انگشت شمار بودن آثار برجسته و قابل مقايسه با آثار شناخته شده جهان امري غيرممكن به نظر مي رسد. ليكن اگر معماري معاصر ايراني در سطحي واقع گرايانه تر بررسي شود مي توان با ابزار مطالعات صرفا" كالبدي به مطالعه و بررسي آن پرداخت. آثار نه به دليل ارزشهاي بديع آنها بلكه به خاطر نقش آنها در سير تحولي اين معماري صغير و منعكس نمودن مشخصه هاي سبك شناسي و زيبايي شناختي در هر مقطع تاريخي مورد توجه هستند. بنابراين طبيعي است كه بيشتر آثار به دليل وجود ارزشهاي منحصر به فرد و خلاقيت متعالي هنري مورد بررسي قرار نخواهد گرفت. تنها مطالعه اي تاريخي مي تواند ارزش و اهميت هر اثر را در رابطه با متن تاريخي آن ارزيابي كند.

1 - 2 - محدوديت هاي زبان شناختي

مشكلات زبان شناسي بخش ديگري از معضلات را تشكيل مي دهند اصولا" بين زبان محاوره اي و زبان تخصصي تفاوتهاي مشخصي وجود دارند. تا آنجا كه اين تفاوت به وجود واژگان فني در زبان تخصصي مربوط مي شود مشكل فوق محسوس نيست. زبان تخصصي اغلب از واژه هاي مربوط به زبان متداول محاوره اي و نوشتاري استفاده هاي متفاوت مي كند. براي مثال در ادبيات معماري بارها به فرم پويا (ديناميك) در مقابل فرم ايستا اشاره مي شود. از نظر زبان محاوره اي كليه فرم هاي معماري بدون حركت هستند و مفهوم پويا در فرم معمارانه لاجرم تجريدي است از معني متداول كلمه به دليل فرهنگي نشدن معماري و ايده معمارانه در واقعيت امروزي ايران و سنجش معماري و ارزش گذاري بر آثار تنها از طريق جنبه ساختماني و چه بسا اقتصادي آن هيچ گونه ارتباط منسجم بين اين دو زبان به وجود نيامده است. در هر حال معماري اگر چه داراي جنبه هاي علمي نيز هست ليكن زبان آن ماهيتا" عيني و مربوط به زندگي روزمره است. براي مثال بارها از فرم هندسي و غيرهندسي در تقابل با يكديگر صحبت شده است. در حالي كه هر دو اين مفاهيم از نظر علمي نادرست هستند. هر فرم ترسيم شده در هر صورت هندسي است و هر شييي ساخته شده اگر چه بر اساس طرحي مشخص و منظم از نظر هندسي ساخته شود در واقعيت بسيار پيچيده و نامنظم است امروزه به نظر مي آيد كه زبان تخصصي معماري در فاصله اي بين زبان محاوره اي و علمي سرگردان است و اگر چه از هر دو اينها تغذيه مي كند هنوز هويت مستقل خود را نيافته است.

مسيله ديگر فقدان واژگان و خصوصا" كمبود بسيار محسوس صفتها در زبان تخصصي معماري است. در زبان فارسي بسياري از حالتها و خصيصه هاي معماري را نمي توان توصيف نمود. به دليل فقدان كار فرهنگستاني در اين زمينه فقدان زيادي وجود دارد. نگران كننده تر از مسيله توصيف معماري مسيله تفكر معماري است. تفكر در مراحل عالي و تجريدي خود از زبان شناسي قابل تفكيك نيست. ضعف زبان نه تنها به ساده شدن گفتار و نوشتار بلكه به ساده شدن انديشه و بنابراين ناتواني انسان در درك ظرافتها و پيچيدگي هاي مفاهيم مي انجامد. در هر حال حتي از نظر نگارش متن ضعف فوق مولد مسيله اي درخور توجه است. ضرورت توصيف موضوعات به صورت گسترده به دليل فقدان واژگان يا صفت هاي مناسب تا حد آزاردهنده اي از اهميت و فشردگي مطلب مي كاهد. در چنين شرايطي ديالكتيك منظور» و معني» در متن نوشتاري نمي تواند از وجود تأكيدها و چفت و بست هاي مناسبي در جهت انتقال مفاهيم بهره مند شود.

1 - 3 - محدوديت هاي زماني

يكي از مسايل مهم در پرداختن به معماري معاصر مسيله محدوديت هاي زماني موضوع مورد نظر است آنچه مسلم است معاصر» در معماري مي تواند با معاصر» در ديگر مقولات تاريخي همزمان نباشد. مسيله تعيين مبداء بيش از اين كه به مسيله انتخاب سليقه اي يا قراردادي مربوط باشد مسيله اي است روش شناختي. تاريخ نگاري و نقد معماري مي تواند داراي گرايشهاي متفاوتي باشد. در هر گرايش پاره اي از پديده هاي تاريخي به صورت محوري مورد مطالعه قرار مي گيرند. براي مثال تاريخ نگاري كلاسيك معماري ايراني كه بر اساس سلسله هاي حكومتي صورت مي گيرد طبيعي است كه مي تواند براي مثال آغاز سلطنت ناصرالدين شاه قاجار مثال آغاز براي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار را آغازي براي معماري معاصر در نظربگيرد. گرايشهاي اجتماعي و سياسي مانند تاريخ نگاري ليوناردو بنه ولو(Leonardo Benevolo) ممكن است آغاز مشروطيت و تحولات اجتماعي سياسي آن دوره را مبداء مطالعات خود قرار دهند. كساني كه با ديدگاه اثرشناختي به معماري توجه كرده و معماري مدرن را آغاز دوره معاصر مي دانند سال 1314 و ساختمان مدرسه عالي دخران كار وارطان هاوانسيان را مي توانند مبداء قرار دهند. اگر خواسته باشيم از ديدگاه تيوريك و فلسفي به معماري نگاه كنيم (آثار M. Tafuri براي مثال) ناچار هستيم امثال نادر اردلان و كامران ديبا را اولين معماران دوره معاصر محسوب كنيم.

در هر صورت منظور از اين تحقيق عنوان نمودن مسايل و محدوديت هاي تاريخ نگاري معماري معاصر در ايران از يك طرف و بحث در مورد مسايل كلي مربوط به اين ديسيپلين از طرف ديگر است. هر متدولوژي تحقيق ناگزير است با ويژگيها ودشواريهاي چنين مطالعاتي در ايران برخورد كرده راه حل اصيل و مناسبي را ارايه دهد. بنابراين تاريخ نگاري نيز مانند طراحي معماري به ايده خلاقانه، تيوري و بازنگري مداوم مباني خود نياز دارد. در ادامه مقاله، مباني نظري تاريخ نگاري معماري معاصر، با توجه به مسايل كلي آن در جهان و خصوصا" با تأكيد بر مسايل و محدوديت هاي چنين بحثي در واقعيت ايران، مورد بررسي قرار مي گيرند.

2 - تاريخ نگاري و نقد معماري

2 - 1 - نقش و كاربرد

تاريخ نگاري معماري به طور عام به معني پردازش و تدوين آثار تاريخي به روش علمي و انتقادي است. بحث در مورد اين ديسيپلين و مباني آن كاري بسيار دشوار است، زيرا تاريخ نگاري نه تنها به بررسي وقايع و پديده هايي مي پردازد كه مرتبا" به لحاظ مفهوم و جنسيت در حال تغيير هستند بلكه خود نيز مقوله اي است تاريخي كه روش شناسي آن مشمول دو متغير ناهمزماني» و در زماني» است مسيله مهم ديگر شناسايي ساختار پيچيده ارتباط مطالعات متدولوژيك علمي و بررسي هاي انتقادي در امر تاريخ نگاري است. در هر حال بايد اذعان داشت كه تاريخ نگاري از مرحله ابتدايي گزينش دانسته ها تا مراحل پيشرفته و خطير قضاوت در مورد ارزش آثار معماري همواره به نقد مربوط مي شود. تاريخ نگاري نه تنها وظيفه تاريخي كردن پديده هاي معماري را به عهده دارد بلكه نيازمند است به طور سيستماتيك مباني خود را مورد بررسي انتقادي قرار داده و اين ديسيپلين را نيز مانند هر روند تاريخي ديگر متحول سازد. خصوصا" معماري معاصر به دلايل پويايي، پيچيدگي، نزديكي زماني و خصوصا" ماهيت ضدتاريخي بخش مهمي از آن نياز خاصي به بررسي انتقادي دارد. از طرف ديگر نقد نيز به معني درك ارتباط حساس پديده ها با ظرف تاريخي آنها (مكاني و زماني) است. پديده هايي كه بايد تحت ارزيابي مجدانه و بازنگري قرار گرفته ابهامات، ارزش ها، تناقضات، ديالكتيكهاي مخفي و دروني آنها آشكار گرديده، كليه بار معنايي آنها استخراج شود. مشكل نقد نيز توجه كردن به متغير تاريخي در قضاوت كارها از يك طرف و در نظرگيري تاريخي و بنابراين نسبي بودن هر نوع نقد از طرف ديگر است. تاريخ نگاري بدون نقد دقيق و چند بعدي پديده ها مبهم گرديده به كنار هم چيني برخي از وقايع و پديده ها تبديل مي شود. شناسايي تاريخ نگاري و نقد به عنوان ديسيپلين هاي مرتبط به هم به معني پذيرش همزيستي مداوم پديده هاي حل نشده و مبهم در درون تاريخ است. طبيعي است كه تاريخ نگاري و نقد همواره به مطالعه آثاري برگزيده مي پردازند. تاريخ نگاري براي توصيف سير تحولي معماري به مطالعه آثاري مي پردازد كه داراي خصوصيات تعميم پذير بوده و همچنين داراي اصالت باشند. ارزش هاي موفق را درون مجموعه آثار معماري نقد شناسايي و تعيين مي كند. نقد نيز به شناسايي ارزش هاي آثار برگزيده مي پردازد. ارزش هاي آثار برگزيده تنها در مطالعه اي تاريخي قابل رؤيت است. بسياري از آثار قديمي كه امروزه ممكن است حتي پيش پا افتاده جلوه كنند، درون متن تاريخي خود بسيار حايز اهميت مي گردند. تاريخ و نقد از هم جدايي ناپذير هستند زيرا هر دوي آنها يك هدف مشترك را دنبال ميكنند: شناسايي اثر».

نقد به عنوان ابزار شناسايي و ارزش گذاري بر آثار و پديده ها ارزشي كاربردي دارد و مي توان ادعا كرد كه حقيقت» نقد در جنبه كاربردي آن مستتر است. بازسازي وقايع از طريق كنار هم قرار دادن، مقايسه و مربوط ساختن دانسته ها به يكديگر از آنجايي مي تواند اهميت يابد كه از آن بتوان دلايل مخفي انتخاب هاي معمارانه را كشف نمود. كاربردي نقد در متن فرهنگي خود بعدي جديد مي يابد. ارزش گذاري هاي منتقد و قضاوت هاي وي در فضايي مجرد صورت نمي پذيرد . ارزش فرهنگي نقد معماري عمدتا" به نقش مؤثر آن در فرهنگ عمومي جامعه مربوط مي شود. نقد بنابراين داراي رسالتي فرهنگي است و قضاوت هاي آن به طور آگاهانه از درك شرايط تاريخي ديسيپلين معماري تأثير مي پذيرند. براي مثال در دوران تحولات فرهنگي نقد مي تواند به تشويق گرايشهاي نو و ضديت با محافظه كاري و اپورتونيسم بپردازد و در مرحله بعدي به اصلاح همان گرايشها با نكته سنجي و خرده بيني مشغول شود. نقد با انرژي حاصله از عمل تغيير ارزشها، جريان معماري را ايجاد مي كند. خصوصيت دوگانه نقد از يك طرف اسطوره زدايي از معماري و تاريخي كردن پديده هايي است كه ممكن است مطلق و همواره معتبر به نظر آيند و از طرف ديگر ارزش گذاري بر پديده هايي است كه خارج از ظرف مكاني و زماني خود معني نمي يابند. اگر چه پديده زمان در نقد اهميتي انكارناپذيري دارد ليكن شناسايي مشخصه هاي حقيقي زمان و اجتناب از سليقه هاي نوگرايانه بسيار دشوار است. ما در دوره انقلاب فيگوراتيو زندگي مي كنيم. دوره اي كه در آن هيچ فرم يا تصوير حقيقت تلقي نشده و مرتبا" از تثبيت مفاهيم فيگوراتيو اجتناب مي شود. در اين ميان شناسايي حركت هاي اصيل نياز به نوعي فاصله گيري تيوريك از ديسيپلين معماري دارد. تعيين ميزان اين فاصله از ديسيپلين معماري مي تواند در نقش اجتماعي منتقد بسيار مؤثر باشد، زيرا چنان كه گفتيم نقد معماري با استفاده آگاهانه از محدوده اي مجاز چرخش زاويه ديد در قضاوت ها مي تواند در روند تحولي معماري به طور فعالانه شركت كند.

در رابطه با كاربري تاريخ نگاري سه نوع گرايش متمايز را مي توان تشخيص داد:

الف: آنهايي كه تاريخ معماري را يك ديسيپلين مستقل مي دانند و آن را نوعي معلومات عمومي مفيد براي حرفه معماري تلقي ميكنند (گرايش آكادميك اغلب دانشگاهها)

ب: آنهايي كه تاريخ را اصولا" مناسب براي تدريس نمي دانند (معلمان Bauhaus)

ج:كساني كه تاريخ را منبع فرم ها و ايده هاي معماري مي دانند (كساني مانندRob Krire Aldo Rossi Giorgio Grassi و .)

در حقيت هر سه برخورد مي توانند به طور همزمان صحيح و يا غلط قضاوت شوند. ارتباط تاريخ معماري و حرفه معماري پديده پيچيده اي است كه به ديالكتيك بين زاويه ديد تاريخ نگاري و نوع برداشت از تاريخ وابسته است. براي مثال تاريخ نگاري كلاسيك و سبك شناسانه به دليل نكته بر جنبه زيبايي شناختي و گذراي معماري نمي تواند به طور مستقيم به عمل طراحي معماري مربوط شود. نتيجه چنين ارتباطي اكلكتيسم تاريخ گرايانه است. تاريخ نگاري نشانه شناسانه (براي مثال آثار Chirstian Norberg Schivz ) كه عمل طراحي و عكس العمل انسانها در مقابل معماري را از ديدگاه حسهاي ابتدايي و كم و بيش ثابت انسانها بررسي مي كند مي تواند به صورت مستقيم تري در كار طراحي مورد توجه قرار گيرد.

2 - 2- روش تاريخ نگاري

ديسيپلين تاريخ معماري تنها به توصيف پديده ها و وقايع تاريخ منحصر نمي شود. تاريخ معماري ناگزير است به 1) انتخاب دانسته ها ،2 ) منظم كردن آنها ، 3 ) ارزيابي، 4 ) تعبير، 5 ) جايگذاري دانسته ها درون مبتني جديد بپردازد.

2 - 2 - 1 - يكي از مشكلات بزرگ كار تاريخ نگاري حجم عظيم داده ها است. تشخيص فاكت هاي ضروري و مهم براي تاريخ نگاري امري بسيار حساس است. تاريخ نگاري اگر چه طبيعتا" نمي تواند تمامي مطالب موجود را مورد بررسي قرار دهد ولي همچنين نمي تواند حقيقت را به صورت ناقص و مخدوش بيان كند. وظيفه مورخ نمايش تمامي حقيقت با بررسي و نمايش بخشي از واقعيت است. تكه كردن حقيقت و حذف بخشي از آن به دليل انعطاف ناپذير بودن متدولوژي يا ضعف مباني نظري يكي از خطرهاي عمده اي است كه تاريخ نگاري را تهديد مي كند. در انتخاب دانسته هاي تاريخي شناسايي نقاط عطف و مفصل بنديهاي سير تحولات پديده ها بسيار مهم است. تاريخ معماري بسياري از موارد با پديده هايي سر و كار دارد كه به دليل قدمت از جذابيت خاصي برخوردار هستند. نكته مهم اجتناب از ديدگاه عتيقه شناسانه» است. در اين ديدگاه آثار تنها به دليل ارزش تاريخي، منحصر به فرد بودن و ناياب بودن اهميت مي يابند. ارزش گذاري معماري نمي تواند به برداشتهاي شخصي از آثاري كه كنجكاوي ما را جلب مي كنند محدود شود. انتخاب فاكت ها خصوصا" در مورد تاريخ تدوين نشده معماري معاصر ايران بسيار دشوار است. گذشته از مشكل فني كمبود منابع، مورخ ناچار است به جمع آوري عناصر مهم پروسه تاريخي پديده اي بپردازد كه سير تحولي و بنابراين مشخصه ها و نقاط عطف آن هنوز بسيار مبهم هستند. انتخاب دانسته ها بنابراين در مراحل مختلف و بر اساس پيش فرضهايي صورت خواهند گرفت كه تدريجا" اصلاح مي شوند. جنسيت دانسته ها و شيوه انتخاب آنها در ارتباط مستقيمي است با نوع نگرش به تاريخ معماري اگر چه بيش از اين گفتيم كه تاريخ معماري نمي تواند به بيان بخشي از حقيقت اكتفا كند، ليكن از طرف ديگر نيز بايد پذيرفت كه به تعدادي زواياي ديد حقيقت هاي متفاوت يا جنبه هاي مختلف يك حقيقت كلي وجود دارند. براي مثال دانسته هايي كه به ما اجازه مي دهند معماري معاصر را از ديدگاه نشانه شناسانه بررسي كنيم با دانسته هايي كه در مطالعه اي اجتماعي - اقتصادي عملي صرفا" از معماري مفيد واقع مي شوند بسيار متفاوت هستند.

2 - 2 -2 - تنظيم دانسته ها كه ممكن است عملي صرفا" مكانيكي به نظر آيد در حقيقت كار فكري دشواري است كه نياز به بررسي انتقادي دارد. گذشته از نياز به تعيين متدولوژي دسته بندي فاكت ها در رابطه با روش تحقيقي اتخاذ شده، نحوه كنار هم قرار دادن دانسته ها مي تواند به دريافت قانونمندي هاي ناآشكار در سير تحولي معماري كمك كند تنظيم دانسته ها عموما" به مهارتهاي فني متعددي نياز دارد. در اين مرحله مورخ ناگزير است بارها به مرحله قبل بازگشته مداركي را تكميل كند. در اين مرحله نكته حساس ديگر توجه به همگن بودن فاكت هاي جمع آوري شده جهت تسهيل عمليات ارزيابي و مقايسه در مراحل بعدي است.

2 - 2 - 3 - ارزيابي دانسته ها در حقيقت به معني سعي در كشف مكانيزم پيچيده اي است كه پديده ها را به يكديگر مربوط مي سازد. از نظر علمي كليه پديده هاي متعلق به يك حوزه فرهنگي به يكديگر مرتبط هستند، ليكن در مطالعات تاريخي و انتقادي آن دسته از پديده ها ارزش مي يابند كه تأثيري محسوس و قابل توصيف بر گروه مشخص و قابل توجهي از پديده هاي ديگر به جاي بگذارند. براي مثال نوشته هاي فرانك لويد رايت (Frank Lioyed wright) اگر چه اسناد مهم تاريخي به شمار مي آيند در يك تاريخ نگاري انتقادي معماري معاصر فضاي معمي را به خود اختصاص نمي دهند. در ارزيابي آثار بايد از پيدايش هر نوع ديد نوستالژيك به معماري و غلو در ارزش هاي مثبت آثار قديمي از يك طرف و عدم توجه به ارزشهاي آثاري كه تنها در گذشته و در متن تاريخي خود داراي اصالت و ارزش هستند اجتناب نمود. ارزيابي آثار متعلق به گذشته از جهات فوق بسيار دشوار است. از طرف ديگر ارزيابي متعلق به زمان نزديك نيز با مخاطراتي همراه است جدايي از وقايع كه لازمه هر نوع نگرش انتقادي است، همواره در مورد تاريخ نگاري زمان نزديك امكان پذير نيست. در هر حال بايد به اين نكته توجه داشت كه اگر چه فاكت هاي تاريخي بسيار اهميت دارند ليكن فاكت ها پيش از اين كه مورد ارزيابي قرار گيرند فاقد ارزش هستند. اجرايي كه به بازسازي حقيقت كمك مي كنند درون فاكت ها مخفي هستند و تنها پس از يك ارزيابي دقيق و عميق است كه پديده ها ارزش هاي دروني خود را آشكار مي سازند. از طرفي بايد اذعان داشت كه تاريخ نگاران مختلف ممكن است بر وقايع مشابه تاريخي ارزش هاي متفاوتي را قايل شوند. از اين نظر است كه در كار تاريخ نگاري هرگز نمي توان به صورت مطلق قضاوت نمود. در حوزه تاريخ نگاري معماري معاصر خصوصا" نظريات و روشهاي كار همواره تغيير يافته اند. براي مثال تا قبل از سالهاي 80 معماري رژيم» دوره فاشيست ايتاليا از تاريخ نگاري حذف شده بود. در اوايل اين دهه تحت فشار فرهنگي جنبش پست مدرنيسم و بازنگري تاريخ معماري به عنوان گنجينه الگوها و ايده هاي قابل استفاده در طراحي، به معماري فاشيست نيز كه خود از نمونه هاي معدود تاريخ گرايي در دوره مدرن بود توجهي خاص معطوف شد. البته بايد اين نكته را تذكر داد كه تحول گرايش هاي تاريخ نگاري معماري تنها به ذايقه حاكم در يك دوره مربوط نيست، بلكه مسيله اصلي اين است كه مسايل جديدي در جامعه بروز مي كنند كه سيوالهاي متفاوتي را برمي انگيزد. سيوالهاي جديد خود منشاء حركت هاي جديدي مي شوند. براي مثال وم توجه به مراكز تاريخي و در نظر گيري مسيله از قلم افتاده معماري شهر در پروسه رشد، در سالهاي 60 باعث شد برخي از طراحان قديمي و فراموش شده مانند Iidefonso Creda (اسپانيايي قرن نوزدهم) مجددا" مطرح شوند.

2 - 2 - 4 - يكي از بحث انگيزترين مسايل تاريخ نگاري تعبير پديده هاست. تعبير وقايع فرهنگي مربوط به معماري به پيچيدگي تعبير خود آثار نيست. تعبير آثار در ميان روشهاي شناخته شده و متداول به سه شيوث كلي قابل تقسيم است.

الف - روش تاريخي:

در اين روش هر اثر معماري درون متن تاريخي متعلق به آن بررسي مي شود، در اين روش مجموعه عوامل اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي تأثير گذارنده بر اثر مورد توجه قرار مي گيرند. در اين ديدگاه اثر معماري زاييده مجموعه شرايطي خارجي آن است. حضور پديده هاي معماري تنها از طريق مطالعه سير تحولات تاريخي امكان پذير است. اين روش عموما" همه چيز را توضيح مي دهد به جز آن كه چرا اثر هنري است جنبه فردي و خلاقه اثر معماري نمي تواند به خوبي از اين روش مورد مطالعه قرار گيرد.

ب - روش زيبايي شناختي:

در اين روش مشتركات ساختمانها به صورت سبك ها دسته بندي شده و پس از آن كليه اقدامات انفرادي هر طراح در قالب سبك مربوطه مورد مطالعه قرار مي گيرند. ارزش هاي فرمال و زيبايي شناختي مهمترين وزنه را در اين نوع تاريخ نگاري دارند.

ج - روش اثرشناختي:

روشي است كه در آن به اثر معماري و رابطه آن با شخص هنرمند به عنوان خالق اثر توجه مي شود. در اين روش عموما" سيوالهاي اصلي اينها هستند:

_ كي اثر را به وجود آورده است.
_ چه موقع اثر ايجاد شده است.
_ رابطه بين اثر و به وجود آورنده آن چه بوده است.

طبيعتا" در اين روش به مجموعه آثار هنرمند و ارزش اثر مورد نظر در سلسله كارهاي طراح توجه مي شود. شناسايي روش كار چگونگي دستيابي به اهداف طراحي در اين گرايش مورد نظر هستند.

2 - 2 - 5 - جايگذاري دانسته ها درون متن بخش خلاقه عمل تاريخ نگاري است. معماري و تاريخ نگاري معماري از يك جنس نيستند و از همين جهت تاريخ نگاري معماري موقعيت دشوارتري را نسبت به تاريخ نگاري ادبيات دارد. خصوصا" توصيف آثار معماري در متن بسيار دشوار است. اگر متن وظيفه توصيف اثر معماري را به عهده دارد ضروري است كه ارتباطي ساختاري بين متن و اثر معماري وجود داشته باشد معماري پديده اي سه بعدي و فضايي متن تنها از طريق سمبول هاي قراردادي مي تواند فضا را توصيف كند. تفاوت ساختاري بين بيان نوشتاري و بيان حجمي مشكل اصلي تأليف متن تاريخي است.

تاريخ نگاري و نقد معماري به ترتيب از تاريخ و فلسفه مشتق گرديده اند و به همين جهت است كه محتواي اصولا" نوشتاري خود را حفظ كرده اند استفاده از ترسيمات و ديگر وسايل انتقال اطلاعات هنوز در اين دو رشته زياد متداول نيست.

2 - 3 - روش نقد

مسيله اي كه نقد معماري را از نقد ديگر آثار هنري مانند نقاشي و مجسمه سازي متفاوت مي سازد چند ارزشه بودن اثر معماري است. البته هر اثر هنري داراي چندين جنبه و بنابراين ارزش هاي قابل دسته بندي در گروههاي مختلف است ليكن اين مسيله خصوصا" در معماري واجد اهميتي ويژه است.

2 - 3 - 1 - متن:

هر اثر معماري درون متني قرار مي گيرد و خواه ناخواه چه از نظر زيبايي شناختي چه از نظر كاربردي رابطه اي ديالكتيك بين شييي و متن ايجاد مي گردد. زمينه اي كه ساختمان بايد درون آن قرار گيرد بسياري از موارد غيرقابل كنترل است. بنابراين اثر معماري ناچار است به گونه اي عنصر مكمل مجموعه اي از عناصر محسوب شود كه در طول زمان ممكن است تغيير يابد. خود آگاهي و يا عدم توجه طراح به اين جنبه مهم از معماري خود يكي از ملاك هاي ارزش گذاري بر اثر معماري است.

2 - 3 - 2 - تكنولوژي:

منظور ما از تكنولوژي اشاره به اصل Firmitas (پايداري) ويتوويوس (Vitruvius) نيست. تكنولوژي مي تواند در معماري تنها نقش تحقيق پذير نمودن فرم را به عهده داشته باشد و همچنين مي تواند ابعادي سمبوليك بيابد. جنبه دوم تكنولوژي در نقد معماري مورد توجه قرا رمي گيرد. آثاري مانند برج ايفل، ساختمان بانك هنگ كنگ و شانگهاي (اثر Fostre Norman) و سقف استاديوم ورزشي براي المپيك مونيخ (اثر Frei Otto) بدون توجه به ارزش سمبوليك تكنولوژي در بيان معماي قابل درك نيستند.

2 - 3 - 3 - كميت:

ابعاد ساختمان نقش بسيار تعيين كننده اي در تأثير بصري آن دارند. اين جنبه در كار معماري كه با ابعاد بزرگ سر و كار دارد بسيار مهم است. گذشته از وجود ارتباط مستقيم بين ابعاد ساختمان و درجه دراماتيك بودن، ديالكتيك بسيار دشواري بين فرم و ابعاد اثر معماري برقرار است. فرم معماري همواره در لحظه طراحي قابل كنترل و بررسي است. مشكل عمده طراحان درك متناسب بودن و يا عدم تناسب فرم مورد نظر با ابعاد واقعي آنها است. اين مسيله در مورد ساختمانهاي ويژه كه عموما" داراي ابعاد تجربه شده اي نيستند حادتر است. خطا در اين مورد مي تواند ساختمان را به يك اثر بيش از حد يكنواخت و يا بسيار شلوغ تبديل كند.

اصولا" كميت خود مولد نوعي كيفيت است ابعاد خارق العاده و يا تكرار بيش از حد عناصر خود ابزاري بياني و بسيار مؤثر در كيفيت معماري هستند.

2 - 3 - 4 - حضور:

معماري تا زماني كه پروژه است به لحاظ ايده معمارانه و اصالت آن قابل بررسي است زماني كه اثر ساخته مي شود وجودي مستقل مي يابد و تبديل به يك حضور مي شود حضور تنها كيفيت معماري است كه قبل از ساخته شدن به هيچ وجه قابل بررسي نيست. حضور يعني فرهنگي شدن يك اثر معماري: ارتباطي كه بين معماري و انسانها به وجود مي آيد. اين مسيله به قابليت تلفيق يك اثر با محيط اطراف و جاافتادن» آن در محيط ارتباط دارد.

مسيله اي كه به حضور معماري و عناصر آن ارتباط دارد مسيله دوام فيزيكي و فرمال آن است. در گذشته كه ساختمانها اغلب به دليل انسجام فرهنگي بر اثر مرور زمان كهن و با ارزش تر شده و به همين دليل بارها مورد مرمت قرار مي گرفتند، مسيله دوام تنها مسيله اي مربوط به تكنولوژي ساختمان و مصالح بود. ولي امروزه دوام ساختمانها يك جنبه بسيار مهم ديگر نيز پيدا كرده است. دوام در مقابل تغييرات سريع سليقه و مصرف اغراق آميز تصاوير آثار بيش از اين كه كهن شوند كهنه و از مد افتاده مي شوند طبيعي است كه در چنين شرايطي اهميت حضور يك اثر به حداقل تقليل يافته و حتي ارزش منفي مي يابد. از طرف ديگر بايد اذعان داشت كه ساختمانها و اشياء قديمي به گونه اي ساخته ميشوند كه تا مدتهاي مديدي دوام بياورند، در حالي كه ساختمانها امروزي به سرعت تخريب مي شوند. ساختمانها به اشياء مصرفي اي تبديل شده اند كه عمري محدود دارند. بي مايگي و ظاهر موقتي اشياء ساختماني موجب مي گردد انسان با معماري هيچ گونه رابطه عاطفي برقرار نكند.

2 - 3 - 5 - خاطره:

معماري هرگز نمي تواند به درجه تجريد اثر نقاشي برسد. ارتباط معماري با زندگي روزمره و تداوم گسستگي ناپذير عادات و نيازهاي انساني ايجاب مي كند كه معماري همواره از عناصر كم و بيش شناخته شده استفاده كند. هر جزء شناخته شده معماري خواه يك مصالح باشد خواه يك عنصر يا حتي يك تناسب اندازه اي همواره خاطره اي را بر مي انگيزد. اين خاطره در نوع برداشت افراد از اثر معماري تأثير مي گذارد.

2 - 3 - 6 - كاربري:

معماري هنري است كه داراي كاربري مشخصي اي است و جنبه كاربردي آن بسيار اهميت دارد. ارزش اقتصادي معماري موجب مي شود كه ساختمان را نه تنها از جهت ادراك بصري بلكه از نظر كاربري آن نيز مورد توجه قرار دهيم. بخشي از ارزش اثر معماري فقط در ارتباط با نوع سازماندهي كاربري توسط فرم معمارانه قابل بررسي است. البته بايد توجه داشت كه عملكردي بودن ساختمان حداقل انتظاري است كه مي توان از يك اثر معماري داشت. آثاري كه به طور جزمي به مسيله كاربري توجه كرده -اند. هر كاربري جلوه اي از مراسم و نهادهاي اجتماعي زندگي بشري است. هر كاربري گذشته از جنبه ها ي فيزيكي داراي خاطره و مفهومي است و روابط مشخص اجتماعي يا رفتار ويژه فردي را ايجاب مي كند. پس هر كاربري داراي جنبه هاي روانشناختي فردي و اجتماعي نيز هست. هر اثر با ارزش معماري، خصوصا" كه كاربري فرهنگي نيز داشته باشد، در ارگانيزم فضايي خود از طريق نمادگرايي و تأثيرات روانشناختي بصري، به كاربري هاي اصلي كه نحوه زندگي در محيط مصنوع را تعريف ميكنند، ارزش معنوي مي بخشد. بدين گونه است كه توده هاي پراكنده مردم، در قالب فضاهاي تعريف و طراحي شده، گروههاي هدفدار و منسجمي را به وجود مي آورند. با اين عمل فرايند مكانيكي و جبري استفاده از خدمات به مجموعه اي از رسوم اجتماعي بدل مي شود و در هر لحظه و در هر مكان بنا پيام بصري با استعاري متناسب با كاربري خود را به فرد القا مي كند.

2 - 3 - 7 - تيپولوژي:

فرم هاي معماري را بسياري از موارد الگوهاي متعارف و متداول تعيين مي كنند. كاربري نمي تواند به تنهايي فرم را توضيح دهد. درك فرم تنها از طريق آگاهي از سير تكاملي الگوها و ايده هاي معماري ميسر است. فرم صندلي به طور مستقيم از نياز به نشستن در فاصله 40 سانتيمتري از زمين حاصل نشده است. مفهوم صندلي درون خود داراي كهن الگويي است كه از قبل در ذهن طراح صندلي موجود است. خصوصا" در مورد آثار معماري متعلق به دوران قبل از مدرن تيپولوژي معماري بسيار اهميت دارد. تيپولوژي به معني خوانايي سير تحولي تيپ ها است. هر تيپ معماري قانونمندي كلي است كه وراي تفاوتهاي ظاهري پديده هاي ساختماني متعلق به يك حوزه مشخص مكاني و يك مقطع معين زماني درون آثار معماري مستتر است.

2 - 3 - 8 - ديالكتيك انسان - معماري تأثير روانشناختي):

انسان معماري را به وجود مي آورد و معماري انسان را مشروط كرده افعال وي را سازماندهي مي كند. معماري مي تواند انسان را در بر بگيرد وي را هدايت كند، در او حس هراس از فضاهاي بسته و هراس از فضاهاي باز به وجود آورد. گروهي از تأثيرات روانشناختي بنابراين منحصر به معماري هستند. قوانين و ابزار مطالعات بصري فرم بايد اين ويژگي معماري را در نظر بگيرند. اگر چه افرادي چون Kevin Lynch (در كتاب Town Scape) با رجوع به تيوري گستالت Gestalt سعي در طبقه بندي مجموعه حسهاي ناشي از برخورد انسان با محيط ساخته شده كرده اند، هنوز دامنه اين گونه مطالعات كاملا" باز و ناشناخته است.

2 - 3 - 9 - ارزش بصري:

اگر معماري را مشمول زبانهاي مختلف هنري در نظر بگيريم و اگر به زبان ساده بپذيريم كه شييي معمارانه مي تواند حاوي پيامي بصري باشد طبيعي است كه مي توانيم در مورد اين ديسيپلين نيز ابزار مربوط به مطالعه هنرهاي بصري ديگر از قبيل نقاشي و مجمسمه سازي را به كار ببريم و در اين رابطه مي توان از مجموعه ابزار و الگوهايي كه تيوري اطلاعات سايبرنيتكس (Cyberntics)، ساختارگرايي و سميوتيكس (Semiotics) در اختيار ما قرار داده اند استفاده كرد. در مورد زبان معماري به گونه اي متفاوت با زبان گفتاري نشانه ها مي توانند گاه بدون واسطه يك واسط سمبوليك و معنايي حسي را به انسان منتقل كنند. حسي كه نياز به هيچ آشنايي ساختاري از نشانه مورد نظر ندارد. اين گونه حسها عموما" جنبه فرهنگي نداشته و به ساختار مغز انسان و كاربري آن كه در طول زمانهاي فرهنگي ثابت فرض مي شود مربوط است. رنگ، بافت، تأثير بيشر بعد عمودي نسبت به بعد افقي و مجموعه عواملي هستند كه تأثيرگذاري آنها بر انسان به فيزيك ذهن انسان مربوط مي شود. در اين گونه مطالعات توجه به تك عنصر كه به يك كلمه در متن نوشتاري قابل شبيه است اهميت ندارد. خاصيت ناشي از كنار هم قرارگيري عناصر در يك مجموعه معين (جمله) مد نظر است. مجموعه عناصر معماري مي توانند حالت هاي مختلف افقي، عمودي، باز، بسته، ريتم، عطف را ايجاد كنند.

2 - 4 - ارزش گذاري بر آثار در نقد معماري

براي شناسايي و قضاوت آثار معماري با توجه به چندگانگي كيفيت اثر معماري كه در بالا راجع به آن صحبت شد، اصولا" منتقد مجبور است در سه مرحله متمايز زير آثار را ارزش گذاري كند.

2 - 4 - 1 - هر اثر معماري زاييده شرايط تاريخي خاصي است و از اين نظر مي توان اصالت و يا تقليدي بودن آن را مورد بررسي قرار داد. همچنين اثر معماري به گونه اي مصداق ويژگيهاي سبك شناسي، گرايش هاي هنر، تحولات فرهنگي و روحيه زمان خود است و به همين جهت است كه مي تواند منتقد را در شناسايي فرايند معماري در مقطع زم

پیگیری روند پیشرفت چند پروژه عمرانی در اقصی نقاط پایتخت

خلاصه ای از تجربه و توانمندی ها:

فورجینگ ، کوپلینگ و جوشکاری سربه سر میلگرد

معماري ,كه ,مي ,تاريخ ,نگاري ,ها ,تاريخ نگاري ,است كه ,در اين ,معماري معاصر ,اثر معماري ,تاريخ نگاري معماري ,معماري معاصر ايران ,نگاري معماري معاصر ,تاريخ نگاري انتقادي

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شکوفه های لبخند روزهای بی ستاره